گواهی صحابه بر وقوع غدیر

 

آیا درست است که، حضرت على(علیه السلام)در یکى از روزهاى خلافتش، مردم را در یک جائى وسیع گرد آورد و از روى منبر فریاد برآورد: «من شما را به خدا قسم مى دهم هر مسلمانى که روز غدیر خم، سخن پیامبر(صلى الله علیه وآله)را شنید که فرمود: (من کنت مولاه فعلى مولاه) «هر که من مولاى اویم، على مولاى او است»، اکنون بلند شود و آنچه را که با دو گوش خود از پیامبر(صلى الله علیه وآله)، شنیده است، گواهى دهد، پس تنها سى نفر از اصحاب که شانزده نفرشان اهل بدر بودند، برخاستند و شهادت دادند که پیامبر(صلى الله علیه وآله)دست على را بلند کرد و به مردم فرمود: «آیا مى دانید که من از مؤمنین نسبت به خودشان هم اولاتر و سزاوارتر هستم؟» عرض کردند: آرى، سپس فرمود: «هر که من مولاى اویم، پس این (على) مولاى اوست، خداوندا! آن کس که ولایتش را پذیرفت دوست بدار و آن کس که با او دشمنى ورزید، دشمن بدار....».

 

ولى برخى از اصحاب گرچه در روز غدیر حاضر بودند، با این حال در اثر حسد یا کینه نسبت به امام، براى شهادت برنخاستند و از جمله آنها انس بن مالک بود که حضرت علّى پس از پائین آمدن از منبر، به او فرمود: اى انس بن مالک! چرا همراه با دیگر اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله)بلند نشدى و آنگونه که آنها شهادت دادند، شهادت ندادى به آنچه که در آن روز شنیده بودى؟

 

گفت: یا امیرالمؤمنین! من پیر و سالخورده شدم و فراموشى به من دست داده است!! حضرت فرمود: اگر دروغ مى گویى، امید وارم خدا ترا به چنان مرضى مبتلا کند که عمامه او را نپوشاند.

 

راوى مى گوید: او از جایش بلند نشد مگر آنکه پیسى تمام صورتش را فراگرفته بود، و لذا پیوسته پس از این حادثه مى گریست و مى گفت: نفرین بنده شایسته خدا مرا گرفت زیرا براى او شهادت ندادم.

 

و این داستان معروف و مشهور است و ابن قتیبه در کتاب «المعارف» آن را نقل کرده که انس را جزء بیماران مبتلا به برص و پیسى شمرده است(1) و همچنین امام احمد بن حنبل در مسندش این داستان را آورده و در آخر گفته است: همه شهادت دادند جز سه نفر که نفرین امام آنها را گرفت.(2) و این سه نفر به روایت بلاذرى(3) عبارت بودند از: انس بن مالک و براء بن عازب و جریر بن عبد اللّه بجلى، آنگاه حضرت على(علیه السلام)بار دیگر مردم را به شهادت طلبید ولى هیچ یک از آن سه نفر پاسخش را ندادند، سپس فرمود: خداوندا! هر کس با علم به قضیه، این شهادت را کتمان کند، او را از دنیا نبر تا اینکه علامتى در او ایجاد کنى که به آن شناخته شود.

 

راوى گوید: و بدینسان انس بن مالک به مرض پیسى گرفتار شد و براء بن عازب کور و نابینا شد و جریر به حالت اعراب بازگشت در حالى که هجرت کرده بود و در خانه مادرش درگذشت.

 

این داستان بسیار مشهور است و گروه بسیارى از تاریخ نگاران آن را نقل کرده اند.(4)

 

پی نوشت:

 

1-المعارف ابن قتیبه دینورى، ص 580.

 

2-مسند امام احمد بن حنبل، ج 1، ص 119.

 

3-انساب الاشراف بلاذرى، ج 2، ص 156.

 

4-تاریخ ابن عساکر، ج 2، ص 7، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 19، ص 217، عبقات الانوار، ج 2، ص 309، مناقب ابن مغازلى شافعى، ص 23، سیرة الحلبیه، ج 3، ص 274.

کمپین رهروان غدیر